عمار ، من دوست دار و تابع نسل توام ، نسل من از بی عدالتی رنج می برد نه از تو . راه تو راه من ، هدف تو هدف من است ، با این تفاوت که دیروز وقتی می جنگیدی تو را با تیر می زدند ولی امروز مرا با زخم زبان می زنند .کاش شهر من کوفه بود ، کوفه زمان علی تا سر در چاه کنم و فریاد کنم که چنین نیست .
کاش شهر من کرب و بلا بود تا در تنهایی خود و در بی کسی خود پناه به حسین بن علی ببرم باشد که او مرا بپذیرد.
ما نه چزء اغنیائیم ، نه متوسطان ، بلکه ما که دیروز چشم و چراغ ملت بودیم ، امروز با ما دیگر کاری ندارند و حتی روی دیدن کما نیز ندارند.
عمار ، در آخر این را می گویم که که من حرف تو را خواهم زد ، نه آن طور که آنان می خواهند بلکه آن طور که خود می خواهم . و این تکلیفی است که تو به گردنم انداختی . پس ، تو نیز مرا در میان گرگان و بوزینگان تنها مگذار . تو مرا کمک کن تا بدرستی بتوانم ، مسئولیتی که نسبت به نسل خود دارم ، بدرستی اداء کنم و بتوانم از حق نسل خود و قبل خود با منطق و استدلال کافی دفاع کنم .
به مهدی زهرا سلام برسان و بگو ای آقای ما اگر تو بیابانگردی ، تقصیر تو نیست بلکه تقصیر من است که تو را رها کرده ام و اصلا با تو کاری ندارم ، تو امام و صاحب منی پس نقش تو در زندگی روزانه من کجاست ؟
آقا حرف نسل من اینست که:
عیب از ما است اگر دوست زما مستور است دیده بگشای که بینی همه عالم طور است
می دانم سرت را درد آوردم ، ولی چه کنم که باید بگویم و اگر نگویم ، به تو وخون تو خیانت کرده ام . عمار خانه دل ما جایگاه تو و پرستو های همرزم توست . پس تو را به زنده بودنت سوگند که ما را دریابید که ما بس غریب ، غریب ، غریب ، غریبیم .
دوست بی کس تو
برچسب ها : دفاع مقدس از زبان شهیدان ,